سال بی بهار
تنمو به جون چشمات
تو بده نشون چشمات
که با اون قشون چشمات
منو تار و مار کردی
مشاهده ادامه مطلب
قایق
تورو با هیشکی عوض نمیکنم
اگه کل دنیا بیان دور و برم
شلوغ بشه سرم
از اون چیزی که فکر کنی عاشقترم
مشاهده ادامه مطلب
من باهاش کار دارم این روزا
اون که یک سال پشت هم ممتد
بی دلیل و بهونه خیلی بد
زنگ آخر منو کتک میزد
من باهاش کار دارم این روزا
مشاهده ادامه مطلب
بی آرایش
صورت سادت، موهای مشکیت
لبخند آرومت، وقتی که آروم
پیشم میشینی...
من شدم عاشقت...
مشاهده ادامه مطلب
امپراطور
ناراحتت کردم دم رفتن
خواستم که ناامید بشی از من
این عادلانه نیست می‌دونم
ازم نپرس چطور می‌تونم
مشاهده ادامه مطلب
بی قرارم
بیا برگرد از این شبا دلم پره
آخه دل از دلت دل نمیبره
بیا پیشم از حال دل برات بگم
به خاطرت با دنیا من بهم زدم
مشاهده ادامه مطلب
درک متقابل
کشاورزی تعدادی توله سگ داشت
و قصد داشت آنها را بفروشد
اعلامیه ای درست کرد
و در حال نصب آن بود...
مشاهده ادامه مطلب
وقتی که تو نیستی
وقتی که تو نیستی
دنیا چیزی کم دارد
مثل کم داشتن یک وزیدن، یک واژه، یک ماه!
من فکر می کنم در غیاب تو
مشاهده ادامه مطلب
رفاقت
رفاقت گاهی اشکه گاهی خونه
رفاقت گاهی از جنس جنونه
یه وقتایی تموم دین و دنیا
برای آدمای بی نشونه
مشاهده ادامه مطلب
حالا چرا
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا
نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا
مشاهده ادامه مطلب
مادر
مادر کنار باغچه تنها نشسته است
سرشار از سکوت و مدارا نشسته است
اشکش کبوترانه به سوگ کبوتری
بر نرده های خيس تماشا نشسته است
مشاهده ادامه مطلب
من عاشق چشمت شدم
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید
مشاهده ادامه مطلب
پریا
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
لخت و عور تنگ غروب سه تا پری نشسته بود
گیسشون قد کمون رنگ شبق
مشاهده ادامه مطلب
رودی به کویر می رود
نیمه جانی بر کف
کوله باری بر دوش
مقصدی بی پایان
قرن ها پشت افق
مشاهده ادامه مطلب
هم دست
کنارت چقدر حال من بهتره
از اون حالی که این روزا میشه داشت
اگه دنیا هر چی که داشتم گرفت
ولی دستتو توی دستام گذاشت
مشاهده ادامه مطلب
