سال بی بهار
تنمو به جون چشمات
تو بده نشون چشمات
که با اون قشون چشمات
منو تار و مار کردی
تنمو به جون چشمات
تو بده نشون چشمات
که با اون قشون چشمات
منو تار و مار کردی
من با زخم زبونات رفیقم
مرهم بذار با حرفات رو زخم عمیقم
با توام که داری به گریه ام می خندی
کاش می شد بیای و به من دل ببندی
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی
و هنوز من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
خط رو پیشونیم، چشمای بارونیم
دستای لرزونم، پاهای بی جونم
روح سرگردونم، گلای ایوونم
حتی چوب سیگارم، فندک تب دارم
ای شرمساری شرمساری شرمساری
جز شرمساری از خودت چیزی نداری
ای نا امیدی نا امیدی نا امیدی
از هیشکس حتی خودت خیری ندیدی
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ممنوعه ولی لبهایم
هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
گفته بودم بی تو میمیرم ولی اینبار نه
گفته بودی عاشقم هستی ولی انگار نه
هر چه گویی دوستت دارم به جز تکرار نیست
خو نمی گیرم به این تکرار طوطی وار نه
یه پاییز زردو زمستونه سردو
یه زندونه تنگو یه زخم قشنگو
غم جمعه عصرو غریبیه حصرو
یه دنیا سوالو تو سینه ام گذاشتی
چه کسی خواهد دید
مردنم را بی تو
گاه میاندیشم
خبر مرگ مرا با تو چه کس میگوید