درحال بارگذاری ....

یاد تو

سایه ات سنگین شده

چون رفته ام از یاد تو

بیقرارت مانده ام

با آن همه بیداد تو

بی وفایی می کنی

گویا فراموشت شده

تا که شیرین می شدی

من می شدم فرهاد تو

توی ایوان می نشستم روبروی خانه ات

خانه ات آباد بود و خانه ام آباد تو

حال و روزی داشتم با کوچه هایت بی وفا!

روزگارت شاد بود و روزگارم شاد تو

بوسه بازی های زلفت با تمنای نسیم

من تماشا می شدم در حنجره فریاد تو

هر زمان ازمشرق شعرم نمایان می شدی

با چه شوقی می شدم صید رخ صیاد تو!

گرچه پیر افتاده ام، اما خرابت مانده ام

دیده بر در منتظر، چشم انتظار یاد تو


یاد تو

نگارش توسط puneh در تاریخ سه شنبه 13 بهمن 1394 با موضوع حرف دل ، دلنوشته ،

دیدگاه شما


کد امنیتی رفرش