من از عطرِ آهستهی هوا میفهمم
من از عطرِ آهستهی هوا میفهمم
تو باید تازهگیها
از اینجا گذشته باشی
گفتگویِ مخفی ماه و
پردهپوشیِ آب هم
همین را میگویند!
دیگر نیازی به دعای دریا نیست
گلدانها را آب دادهام
ظرفها را شستهام
خانه را رُفت و رو کردهام
دنیا خیلی خوب است...
بیا!
علامتِ خانهبودنِ من
همین پنجرهی رو به جنوبِ آفتاب است،
تا تو نیایی
پرده را نخواهم کشید...

دیدگاه شما