ماهی
من که در تنگ برای تو تماشا دارم
با چه رویی بنویسم غم دریا دارم؟
دل پر از شوق رهایی ست، ولی ممکن نیست
به زبان آورم آن را که تمنا دارم
چیستم؟! خاطره ی زخم فراموش شده
لب اگر باز کنم با تو سخنها دارم
با دلت حسرت هم صحبتی ام هست، ولی
سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟
چیزی از عمر نمانده ست، ولی می خواهم
خانهای را که فروریخته برپا دارم
"فاضل نظری"

دیدگاه شما