فراموشیها
دشتها نام تو را میگویند
کوهها شعر مرا میخوانند
کوه باید شد و ماند
رود باید شد و رفت
دشت باید شد و خواند
در من این جلوه ی اندوه ز چیست
در تو این قصهی پرهیز که چه
در من این شعلهی عصیان نیاز
در تو دم سردی پاییز که چه
آشیان تهی دست مرا
مرغ دستان تو پر میسازند
آه مگذار، آه مگذار
آه مگذار، که دستان من آن
اعتمادی که به دستان تو دارد
به فراموشیها بسپارد
در میان منو تو فاصلههاست
میتوانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
میتوان از میان فاصلهها را برداشت
دل من با دل تو هر دو بیزار از این فاصلههاست
تو به اندازهی تنهایی من خوشبختی
من به اندازهی زیبایی تو غمگینم
سینهام آینهایست با غباری از غم
تو به لبخندی از این آینه بزدای غبار
آشیان تهی دست مرا
مرغ دستان تو پر میسازند
آه مگذار، آه مگذار
آه مگذار، که دستان من آن
اعتمادی که به دستان تو دارد
به فراموشیها بسپارد
آهنگ فراموشیها با صدای امید نعمتی

دیدگاه شما